۴ هیچ وقت نمی‌تونستم اون چیزی که اون لحظه دلم می‌خواد و نیاز دارم برای خودم بخرم همیشه از نیازهای خودم می‌گذشتم و غافل می‌شدم که یه وقت جلوی شوهرم کم نیارم و بتونم بدهیامم بدم، بازم آدم عاقلی نبودم دوباره تا می‌دیدم شوهرم مشکل مالی داره می‌رفتم از یکی براش قرض می‌کردم یا یه جوری براش جور می‌کردم و می‌دادم بهش به شوهرمم می‌گفتم خودم قرض رو میدم یا بهش می‌گفتم برو از یکی قرض کن و من بهت میدم با اینکه نمی‌تونستم پرداخت کنم. اما بازم اشتباه پشت اشتباه همیشه خودمو هی بدهکار می‌کردم و نمی‌تونستم بدهیام رو پرداخت کنم یه بار مامانم بهم گفت تو اصلاً از درآمدت و پول‌هایی که در میاری لذت نمی‌بری همش داری میدی جای قرض و بدهی منم منکر شدم و گفتم اشتباه میکنه برای مامانمم جرات نمی‌کردم حقیقت رو بگم اگر بهش می‌گفتم مسلماً دعوام می‌کرد ادامه دارد کپی حرام