#دخالت ۳
پدرم همون شب جلوی همه تاکید زیادی کرد که این صیغه فقط بخاطر این خونده شد که بتونید برید خرید و آزمایش و فکر دیگه ای حق ندارید بکنید
همسرم و منم سر به زیر به حرفش گوش دادیم. بعد از جواب آزمایش قرار شد که با حضور بزرگترها بریم دفتر خونه و عقد هم بشیم
موقع عقد فقط پدر و مادرامون امدن نه کس دیگه محضردار بهمون گفت که نمیشه سه دنگ خونه باشه و باید ارزش مالی خونه مشخص باشه که معادلش رو بنویسیم، همسرم خودش قبول کرد و به آقای محضردار گفت که سه دانگ خونه به ارزش دو میلیارد تومن اون لحظه همه قبول کردن و بهمون تبریک گفتن و خطبه عقد خونده شد خیلی خوشحال شدم حداقل با اینکه همسرمو دوست داشتم شرایطی رو ایجاد کرد که دل پدرمم سر قضیه مهریه نشکنه و همین برام خیلی مهمه
چون خودم بیشتر از اینکه دنبال مهریه باشم دنبال خوشبختی بودم، مهریه قرار نیست برای من ارزش و خوشبختی بیاره و این ما خودمونیم که به خودمون ارزش و احترام میدیم
بعد از عقد رابطه من و همسرم مثل بقیه تازه عروسی و داماد ها خیلی خوب بود تقریبا هفته ای یکی دوبار با همدیگه بیرون می رفتیم و مدام با هم در ارتباط بودیم هر روز که می گذشت و هر بار که بیشتر باهاش وقت میگذروندم بیشتر از قبل ازش خوشم میومد و عاشقش می شدم
رابطمون شکر خدا خیلی خوب بود و همین باعث میشه که من هر روز به این زندگی دلگرمتر از قبل بشم تا اینکه ی روز خونه پدر شوهرم بودیم و برادرشوهرم گفت مهریه ت چقدره؟
ادامه دارد
کپی حرام