۵ باتعجب نگاهش کردم و گفتم بدون مشورت شما؟ مگه شما چیکاره اید؟ این زندگی ماست برادرشوهرم پوز خندی زد و گفت زندگی شماست ولی ما داداش ها با حمایت همدیگه زندگی می کنیم اگر ما میدونستیم انقدر میخواد مهرت کنه هیچوقت حمایتش نمی کردیم جا خوردم و خیره به شوهرم گفتم تو به من حرفی از این که وابستگی مالیت به خانوادت نزده بودی و گفتی یه آدم مستقلی تو نگفتی که با اجازه برادرات داری ازدواج میکنی شوهرم ابرو داد بالا گفت نه ما چند تا داداش با همدیگه کار می کنیم و به خاطر همین از هم حمایت می کنیم عصبی یه گوشه نشستم و حرفی نزدم شوهرم کنارم نشسته بود و سعی می کرد یه جوری دلمو به دست بیاره که از این موضوع شاکی نباشم برادرشم مارو زیر نظر داشت و تند تند پیام میداد مطمئن بودم که داره به بقیه برادرهاش خبر میده تا بفهمن مهریه من چقدره تو کمتر از یک ساعت تمام برادرشوهرام توی خونه مادرشوهرم مقابل ما نشستن از قیافه همشون مشخص بود که خبر دارن مهریه من چقدره واقعا برام سوال بود و نمیدونستم این رفتارشون برای چیه رو به مادرشوهرم کردم و گفتم آخه چرا اینجوری میکنن آروم در گوشم لب زد چون الان زنهای اونا مهریه های بالاتر میخوان برادرشوهربزرگم رو به شوهرم با قاطعیت کامل گفت داداش مهریه شو کم می کنی یانه؟ باید بره مهریه ش رو ببخشه اگه میخواد سکه باشه مشکلی نیست اون دو میلیارد رو باید ببخشه ادامه دارد... کپی حرام