شونه انداختم بالا_ خب چیکار کنم. کامل چرخید سمتم_ نمیخوای من رو نگاه کنی؟ خداییش ته دلم دوست داشتم نگاهش کنم ولی آخه گناه داشت. جواب دادم_ نگات کنم که چی بشه. زد تو سرم _ خاک بر سر املت کنن. عه عه دختره بی شعور من رو زد. از جام بلند شدم و با حرص بهش گفتم الان تو مادر این سگِ هستی؟ فکر کرد میخوام چراغ سبز بهش نشون بدم برگشت سمتم عشوه ای اومد_ چطور مگه_ هیچی خواستم ببینم اگر تو مادرشی بهت بگم مادر*س*گ چرا زدی تو سر من. دستش رو گذاشت جلوی دهنش هینی کشید و شروع کرد به من توهین و فحاشی کردن. رفتم جلوش داد محکمی زدم سرش_ ببند دهن کثیفت رو تا من نبستمش. از ترس داد من لال شد و خیره شد توی چشم های من. سگش به سمت من واقی کرد. پام رو بردم بالا بزنم تو شکم سگش که یه لحظه به خودم اومدم. این زبون بسته که گناهی نکرده این حیوون هم اسیر خودخواهی این دختره شده. پام رو کشیدم و با اعصاب خوورد از پارک اومدم بیرون.‌‌.. ادامه دارد... کپی حرام