به خودم گفتم باید یه وقتی که حواسش نیست گوشیش رو بردارم یا زمانی که خوابه پیام هاش رو چک کنم ببینم پیامی چیزی بهم دادن یا نه امیر محمد صورتشو به صورتم نزدیک کرد دستشو چرخوند _کجایی! بیخیال شو انقدر بهش فکر نکن ما که نمی‌تونیم کل دنیا رو درست کنیم فقط باید هر وقت کسی سر راهمون سبز شد و احتیاج به کمک داشت کمکش کنیم، اینو یادت باشه که خالق این بندگان خدا ما نیستیم همه خدا دارن هرکسی هم بره در خونه خدا دست خالی نمیره نگاه اعتراض آمیزی بهش انداختم _از تو بعیده که اینجوری بیخیال بشی _بیخیال نیستم کاری از دستم بر نمیاد منم اولش که شنیدم مثل تو همینجوری پریشون شدم بعد مامانم باهام صحبت کرد گفت من تمام توانم رو به کار می‌بندم که پیداش کنم اما اگه پیداش نکنم مسیریِ که خودش انتخاب کرده بعدم تا اکرم نخواد هیچکس نمی‌تونه بهش کمک کنه. ماهان مامانم حرف درستی میزنه میگه _ما یه بار آوردیمش تو بهزیستی پناهش دادیم می‌خواستیم بریم با پدر مادرش صحبت کنیم برش گردونم به خونوادش ولی گذاشت رفت، بازم می‌گردیم پیداش می‌کنیم میاریمش، اما اگه بازم بخواد مسیرش رو کج بره دیگه کاری از دستمون بر نمیاد شایدم یه روزی بیفته دست قانون و قانون مجازاتش کنه. نفس عمیقی کشیدم _این حرفای مامانتِ آره، منم اول مثل تو ناراحت و نگران بودم ولی با شنیدن حرفهای مامانم آروم شدم ببین ماهان من همین الان اگر کسی احتیاج به کمک داشته باشه تا جایی که در توانم باشه باید بهش کمک کنیم اما اگه دیگه اون نخواد که نمیشه... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم