گفتم حتى لفظشم زشته نفس و فرشید به همدیگه محرمن گفت صیغش کردی؟ نگاهش کردم گفتم التماست میکنم گریه نکن گریه هات اذیتم میکنه عذاب وجدان میگیرم گفت طلاق نمی تونم بگیرم کجا برم با دو تا بچه چه جوری بچه طلاقشون بکنم اشکهاش و پاک کرد دلم براش میسوخت ولی چاره ای نبود و باید قبول میکرد. بهم گفت خودت خوب می دونی فرنوش چقدر بهت وابسته است تو را مثل بت میدونه کسی جرات نداره درباره تو حرف بزنه من کاری ندارم می خوای چیکار کنی اما خواهش میکنم ازت به خاطر فرنوش با اون ازدواج نکن صبر كن فرنوش بره دانشگاه یا شوهر کنه اون زن و صیغه نگهدار اما دایمش نکن بچه خیلی حساسه میترسم اتفاقی براش بیفته سرم و انداختم پایین گفتم نمی شه من به نفس قول دادم نمیتونم زیر قولم بزنم بهش گفتم دایمش میکنم اگه نکنم اون میره گفت تصمیت پس جدیه گفتم آره خونه را به نامت میزنم مهریتم میدم ولی توام رضایت بده برای عقد گفت تو این زندگی میمونم اما دیگه هیچی مثل سابق نمیشه مثل همیشه بیا خونه و برو ولی بچه هام هیچی نفهمن فکر نکن عاشقتم نه، جایی را ندارم برم لاقل این جوری جفتمون بالا سر بچه هامونیم ازش تشکر کردم گفتم می رسونمت خونه وقتی رسوندمش خونه بدون اینکه نگام کنه رفت منم با سرعت فقط به سمت خونه نفس رفتم براش گل و کیک و یک گردن بند خریدم و تو خونه جشن گرفتیم بهم گفت کی دائمیش میکنیم؟ گفتم به زودی میریم محضر عقد میکنیم میایم خونه ولی نفس قبول نکرد... ادامه دارد... کپی حرام⛔️