دکتر گفت میتونیم بچه رو ببریم خونه ولی اگه تا صبح تهوع داشت حتما دوباره به بیمارستان مراجعه کنیم، تازه رسیده بودیم خونه بالای سر بچه بودم که بالا اورد هراسون به بیمارستان برگشتیم ازش ام ار ای و سی تی اسکن و هزار ازمایش و عکس برداری کردند تا سه روز درگیر بیمارستان و دکتر بودیم تا اینکه در اخر فهمیدیم الحمدلله مورد نگران کننده ای نیست.... کلا عروسی و مراسم رو از دست دادیم که هیچ کلی هم حرص و غصه خوردیم بابت جراحتهای پسرم، درطول این سه روز فهمیدم که پسرم از مادرم میوه میخواسته مادرم وقتی براش میوه پوست میگرفته یه بچه میخوره به دست مامانم که بچه بغلش بوده و بچه با صورت اول میخوره به لبه ی میز و بعد هم با کله و پیشونی میفته زمین.خدا خیلی بهمون رحم کرده بود وگرنه معلوم نبود چه بلایی به سر بچه م بیاد.تا مدتها هروقت پسرم بی قراری میکرد نگرانش میشدم و با خودم میگفتم نکنه لخته خونی تو سرش ایجاد شده ✍ادامه دارد... #⛔️ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃