كودكي
مادر شهيد
محرم سال 1366 بود. محمد من چهارماهه بود. بسيار زيبا و دوست داشتني
شده بود، اما احساس ميكردم يكي از دستان محمد انحناء دارد! همه ميگفتند
او را سريعتر به دكتر ببر.
ميگفتند: الان كه كوچك است دستش را عمل ميكنند و گچ ميگيرند
تا درست شود، اما دلم راضي نميشد كه بچه ام آنقدر اذيت شود.
همان شب متوسل به سيدالشهداء ع شدم. گفتم: آقا شفاي فرزندم را از
شما ميخواهم.
شب در عالم خواب ديدم كه يك سيد نوراني بالاي سر محمد آمد
و دستش را به روي دست پسرم كشيد. درست همان قسمتي كه كج شده بود.
بعد فرمودند: يك تكه نمك به همين طرف دست فرزندت ببند. ان شاءالله
خوب خواهد شد. فردا همين كار را كردم و بعد از يك هفته، دست محمد
كاملاً حالت طبيعي پيدا كرد.
#شهید_محمد_مسرور