🔰فرشته ها متولد سال خاصی نیستند ترسیده بود شدید هم ترسیده بود از کجا فهمیدم؟ از آنجا که اسلحه را محکم بدست گرفته بود و با تمام قدرت خود را به زمین چسبانده بود تیرباچی مقابل گویا موسیقی جنگ ستارگان به گوش خود گذاشته داشت دفتر دشت را خط خطی می کرد در میان صدای موسیقی گهگاه صحنه را درام هم می دید جینگ جینگ صدای پوکه های دوشگا ملودی خاصی به تیربارچی داده بود او داشت در وسط بیابان چمن زنی می کرد گل ها را می چیدید زمین تشنه را از گل های سبز و سرخ رنگ آمیزی می کرد در این سوی هیاهو سمت پسرک صحنه اصلا آهسته نبود خبری از موسیقی نبود محکم چسبیده بود به زمین اگر جا داشت می خواست زمین او را به آغوش گیرد یک گردان شاخه ی یاس همه در زمین ریشه زده بودند ناگهان صدایی به گوش رسید فرمانده بود فریاد می زد؛ فدایی، فدایی بگذارید کمی صدای گلوله ها را کم کنیم به خمپاره ها دستور دهیم که در جای خود بایستند آخر می خواهیم صدای فرمانده را بشنویم بله واضح شد نیاز به فدایی داریم که از روی میدان مین رد شود تا... تا چه؟ ادامه اش را چرا نگفت؟ بگذارید من بگویم تا فرمان خمینی زمین نخورد تا دل ناموس مان نلرزد حتی دل آن دانش آموزی که مدادش را دارد تراش می کند، همان که تراشه های مداد را مخفیانه به زیر میز می ریزد هم نلرزد بگذارید همه خاطرشان جمع باشد که.... بگذاریم و بگذریم... بگردیم به میدان پسرک طوری عمیق نفس می کشید که هوای دهانش خاک های مقابل صورت را جابجا می کرد فدایی فدایی کارش خودش را کرد خون رگ هایش به جوش آمد، درون رگ های تنش موج می زد غیرت سخره های وحشت را خرد می کرد ناگهان پسرک خاک را مشت کرد ظاهرا این یاس جوان دیگر ریشه بر خاک نمی خواهد شما گل یاسی دیده اید که پرواز کند؟ پرواز می کرد به سمت میدان مین به فرمانده رسید واژه ی تعجب اینبار خودش هم متعجب شده بود پسر تو چند سالته؟ واضح ترش این بود که متولد چه سالی هستی؟ چه می دانم شاید نیتش خیر بود شاید پسر قصد ادامه ی تحصیل دارد یا که فرمانده دختری دارد می خواهد ببیند سنش می خورد یا نه؟ پسر نگاه معنا داری به فرمانده کرد از آن نگاه ها که یعنی سنن عدد است از آن نگاه ها که یعنی هنوز نفهمیدی؟ آری نگاه معنا دار کار خودش را کرد فرمانده مست در نگاه شد و پسر عند ربهم یرزقون سالها بعد، از آن نگاه بر اتاق دیوارم با خط خوش تابلویی ساختم که بسازد خودم همسرم و فرزندم را که نوشته بود؛ فرشته ها متولد سال خاصی نیستند 🖋رضا خانعلی زاده http://eitaa.com/joinchat/2591686680C28724846ef