به روایت همسر شهید مهدی قره‌محمدی  ما سه فرزند به نام‌های فاطمه، زهرا و محمدجواد داریم. مهدی به فاطمه خانم می‌گفت: «مادر بابا» چون که مادرش در شهر دیگری زندگی می‌کرد و می‌گفت تو جای مادر من هستی. به زهرا می‌گفت: «پرنسس بابا». مهدی خیلی آنها را دوست داشت و می‌گفت: نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگوتون حضرت فاطمه علیهاالسلام باشه.» مهدی خیلی بچه‌ها را به قرآن خواندن تشویق می‌کرد و برای هر وعده نمازشان جایزه تعیین می‌کرد و می‌گفت: «در راه تربیت بچه‌ها هر چقدر هزینه کنیم کمه! همۀ سیستم‌های جهانی دست در دست هم دادن تا بچه‌های ما را از راه به در کنند و باید تمام توان خود را در این راه انجام بدیم.» هیچ وقت از محبت برای ما کم نمی‌گذاشت، در عین حال بچه‌ها را برای شهادت آماده کرده بود. می‌گفت: «برای من دعا کنید تا شهید بشم و به بهشت برم. وقتی که من به بهشت برم میام در کنار شما و به شما آرامش می‌دم تا نبود من را احساس نکنید».   مهدی دفعۀ اول که می‌خواست به سوریه برود، خیلی نذر و نیاز کرد و از من هم رضایت گرفت و گفت: «شما باید رضایت قلبی داشته باشی تا من بتونم برم، شما رضایت قلبی بده برای شهادتم» گفتم: «رضایت می‌دهم.» او برای نخستین بار توانست برود ولی مجروح برگشت. بعد از اینکه دوران نقاهتش تمام شد، چون از ناحیۀ دست مجروح شده بود، خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریت‌های رزمی باز بماند. در حرم امام رضا علیه‌السلام نذر کردیم که مهدی بتواند سلاح به دست بگیرد و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد. @shahidmedia135