می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم گوشه چشمی از تو را عمریست منّت میکشم از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت سالـها بر دوش خود بارِ امانت میکشم مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من... این نفسهایِ کذایی را چه راحت میکشم خوش به حالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم که می آید، خجالت میکشم : چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani