حتی کبوتران محله ما نیز دیگر محتاج آب و دانه نیستند چون با صدای غرش و نفیر توپ و موشک و گلوله ها از این محله رفته اند یا در آتش نفرت دشمن زبون سوخته اند! امشب همه نگران مجروحان بی طبیب و دواییم که در جای جای این محله افتاده اند ! مادر! دیگر صدای مؤذن هم از مسجد محله نمی آید ! چون مسجد را هم ویران کرده اند تا اذانش آشفته نسازد خواب این ظالمان را! آینه وار خیره به تنهایی توام! دیگر نگران خاموشی خانه‌‌ نیستم چون امشب من هم سهمی از روشنایی محله دارم! سهم من از روشنایی نوری است که از انفجار بمب ها و موشک ها از روی ویرانه خانه ها و اتاق ها در این گودال می افتد! تو آرام باش و نگران تنهایی من نباش! اما پدر ! شکایت از تو دارم، بیا و ببین چه زخم های عمیقی بر تن مادر هست هنوز ! بر من ببخش گاه فکر می کنم که ما را از یاد برده ای! اما داغی که آخرین بوسه ات بر گونه ام نهاده بر جانم جاودانه است هنوز! پدر! امشب دیگر آرام نمی گریم تا مادر را نگران حالم شود! امشب برای آرزوهای محالم می گریم، بلند می گریم ،هرچند اشکی نمانده است اما در خیال خویش می گریم ! پدر ! صبرم کفاف این همه غم را نمی دهد ! با درد جانکاه تنها شدنم و جانکاه تر با احساس این تنهایی ام چه کنم؟ خواهران و برادرانم هم در آغوش مادر خفته اند! تنها من بیدار مانده ام تنهای تنها ! پدر! پس کو سرزمین مادری ام که تو هر شب در قصه‌هایت از آن می گفتی و دیدارش را وعده می دادی ؟ کو رؤیای اجدادی ام؟ که مادر از آن بارها سخن گفته بود! بچه ها همیشه می پرسیدند پس آبادی کجاست؟ آن چشمه ها و دشت ها و باغ های زیتونش کجاست؟ من امشب با بغض و شرم از خدا پرسیده ام ، موسای این وادی کجاست تا ما را از این نیل اشک و آلام بگذراند؟ راه برون رفتن از زندان بزرگ و اندوه غزه کجاست؟ از زندان بانان غزه،این محبس بزرگ زنان و کودکان و مجروحان توقع رحم و عطوفت خطاست اما کلید داران دروازه رفح که می گویند عرب و هم مسلمانند، خادمان حرمین و آن همه ملک، سلطان ،امیر و شیوخ و رؤسای جماهیر که ادعای اسلام و عروبت و دفاع از کیان و نوامیس مسلمین دارند، کجایند؟ پس کو غیرت و عصبیت عربی و حمیت اسلامی شان؟ چرا این همه مسلمانان و عربان با قاتلان ما همراه شدند و یا به تماشای ویرانه ها و کشته های ما نشسته اند؟! پس چرا به جای دیدار با ما و مردان مجاهد ما به دیدار بانیان جنایت به واشنگتن و بروکسل می روند و با آنان گرم گفتگویند؟ چگونه است آنها برای حمایت از قاتلان ما به صف ایستاده اند و با تانک و تفنگ و بمب و باروت به دیدار قاتلان کودکان ما آمده اند؟! پدر برای بچه ها مدرسه ات چه بنویسم ؟ بنویسم جرم ما چه بود؟ و به کدام گناه خانه و مدرسه و بیمارستان بر سر مادران و کودکان مان آوار کرده اند؟ پدر! تو که از درد و غصه علی پس ابی طالب، زمامدار نامی و خلیفه خداوند در دفاع از زن کلیمی و تاسف و اندوهش در تجاوز دشمن به خانه اش می گفتی، اینان پیروان کدام خلیفه اند و تبعیت از فرامین کدام اسلام می برن؟ در مقابل کدام ظلم و تجاوز لشکرها ساخته و نیروها و جنگ افزارها آراسته اند؟ پدر پس کو کلیم خدا که به یمن قدرت عصایش این همه کودک مجروح و مادران داغدار و نوزادان رنجور ظلم فرعونیان را برهاند و به وادی امن برساند؟ کو آن نجات بخش دردمند و منتقم؟ دیگر صبرها را قراری و توانی نمانده است ! پدر تو دعا کن تا چنین شود، من که از شرمندگی چون لاله واژگون به سوی آسمانم نیست سر بر آوردن از بس که مسجدها ویران شدند و کودکان مجروح و بی آب و دوا افتاده اند و مادران اطفال شیرخوار آب برای نوشیدن تمنا می کنند و زنانی که شیرها در سینه هایشان و کودکان زیر آوار مانده اند! مادر! مرا هم در آغوشت بگیر تا در سایه روح بلند تو قرار گیرم چون که روح تو دریایی است از آرامش و قرار! گرچه می دانم آرامش با فرزندان فلسطینی ات قراری ندارد ! اما آرزویست برایم هرچند در خیالم! مادر! تشیع پیکر تو نیز برایم آرزوی محالی شده است! ناگزیرم در کنارت همانند همه ی در کنار بودنت و آغوش های گرمت را همرا پیکرت در خیالم تشیع نمایم و تنها زیبایی زندگی ام را به تنهایی وداع گویم و به خاکشان بسپارم ! مادر ! چشم و دلم را به جوانان و مردان بزرگ جهاد و مقاومت دوخته ام و امیدم را به دعایت نزد خداوند سپرده ام تا به یمن جهادشان در غزه و لبنان ، نصرت و ظفر مان را در فلسطین در آغوش گیریم! "أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ" ◇ حمید احمدی ۱۲آبان ۱۴۰۲ http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani