14.54M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
یه شب گفت: دعا کن شهید بشم! گفتم: آقارضا ان شاءلله حبیب بن مظاهر بشی (یعنی پیر بشی و شهید بشی)! سرش رو انداخت پائین و با حالتی مصمم و پر از غم گفت: نه... میخوام با (ع) محشور بشم... آقارضا با این حرفش، رضایت نامه شهادتش رو از من گرفته بود؛ که منم رضایتمو در حاله ائی از دعا ابراز کرده بودم... حالا دیگه بحث روی تاریخ و وقت شهادتش بود؛ میگفت میخوام توی جوانی شهید بشم. وقتی که شهید شد، با محاسن مشکی و قدی رعنا رخ در نقاب خاک کشید.🏴😭🏴 چو حرف از غربت دیرینه میزد نگاهم شعله در آئینه میزد غریبانه دل من نوحه می خواند دو دسته اشکِ نم نم سینه می زد 🌷 🕊 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani