آئینه هستم تاب خاکستر ندارم پروانه ای هستم که بال و پر ندارم از دست نامردی به نام تازیانه یک عضو بی آسیب در پیکر ندارم تا اینکه گریان تو باشم در سحرگاه در چشمهایم آنقدر اختر ندارم چیزی که فرش مقدمت سازم در اینجا از گیسوان خاکی ام بهتر ندارم می خواستم خون گلویت را بشویم شرمنده هستم من که آب آور ندارم بر گوشهایم می گذارم دست خود را شاید نبینی زینت و زیور ندارم وقتی نمانده گیسویی روی سر من کاری دگر با شانه و معجر ندارم لب می گذارم روی لبهایت پدرجان تا اینکه جانم را نگیری بر ندارم : مجنون گشته‌ام عیبی نیست باشد همه دیوانه خطابم بکنند... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر به نام کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani