بسماللهالرحمنالرحیم
#سلامبرابراهیم
#قسمت_هشتم
اوایل دوران دبیرستان بودکه ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد.او شب ها به زور خانه حاج حسن میرفت.حاج حسن توکل معروف به حاج حسن نجار،عارفی وارسته بود.او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت.ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی و معنوی شد.حاج حسن،ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع میکرد.سپس حدیثی میگفت و ترجمه میکرد.بیشتر شب ها،ابراهیم را میفرستاد وسط گود،او هم در یک دور ورزش،معمولاََ یک سوره قرآن،دعای توسل و یا اشعاری در مورد اهل بیت میخواند و به این ترتیب به مرشد هم کمک میکرد.ازجمله کارهای مهم در این مجموعه این بود که هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب میرسید،بچه ها ورزش را قطع میکردند و داخل همان گود زورخانه،پشت سر حاج حسن نماز جماعت میخواندند.به این ترتیب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب،درس ایمان و اخلاق را در کنار ورزش به جوان ها میآموخت.فراموش نمیکنم،یکبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند.یکباره مردی سراسیمه وارد شد!بچه خردسالی را نیز در بغل داشت.