یک جهان روضه و یک چشم پر از نم داری آه، آقای غریبم به دلت غم داری دردِ بی مادری ای کاش دوایی می داشت فاطمیّه شده و اشک دمادم داری صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی بر درِ خانه ی خود، بیرق ماتم داری دردِ دل کن که نگویند غریبی آقا بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری دلِ یعقوبیِ مادر ز فراقت خون است یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟ دل، حسینیّه ی چشمان تو شد مولا جان باز هم وقت عزا، یاد مُحرّم داری  گاه در کوچه و گه کرب و بلا  می گریی داغ یک پهلو و انگشتر خاتم داری