نقل است در روایت : روزی آقازاده‌ای در کنار مادری که روح و ریحان ِ خلقت است ؛ با شوقِ مضاعف و به تفصیل و لذت ،سخنانِ مردی را که در عقل ، فهم و نظر او و مادرش... چه میگویم زبان بچرخان و بگو مردی که در نگاهِ خدایِ رحمان و رحیم ؛ یدالله ؛ صیف الله ؛ أُذُنُ الله ؛ اسدالله الغالب ؛ و در میان ملائک ؛ سُرور قلب‌ ها و بهترین ِ زمان که نه ؛ شاهکارِ خلقت است را ‌تکرار میکرد و از شدت شوق ؛ که مبادا کلامی‌جا بماند گاهی زبانش میگرفت ؛ و آنچنان این کلمات عربی را هجی به هجی شیرین و‌ یَحْلولي بیان‌ میکرد که فتبارک الله احسن الخالقین را معنا میکرد ؛ ‌پدر ؛ در پشتِ پرده ِ اتاق به ‌سخنان و فهم و برداشت او از این خطابه‌ گوش میسپرد چنان از این فصاحت کلام و مناعت طبع و بخشندگی در کلمات به وجد آمد گویی کلام در زبان او از شدت شعف به رقص درآمده است . او را چنان به آغوش کشاند و بوسید گویی او تنها امام زاده ی این مُلک است و چه میگویم .. آری او اولین امام زاده ی جهان است . ‌ او سَیِّدِ رویایی ما ست .. مُعِز المومنین است ؛ کریم اهل بیت (ع) است نامش و مرامش جمله همه مناعت است و بخشش و جود ‌؛ 🍃 ❤️ نور در نور آمده است :))