پدر و مادرم مرا در قبر بگذارند . روی سنگ قبر من فقط بنویسید یازهرا سلام الله علیها !
خیلی نگران بودم یاد حرفهای محمد به مسئول گلزار شهدا افتادم . یک ماه اینجا را برای من نگهدار ! یعنی محمد میداند کی و جا شهید می شود !؟ محمد وصیت نامه اش را نوشته بود . آن را در جایی گذاشته و رفته بود .این حوادث اضطراب من را زیاد می کرد یعنی دیگر محمد را نمیبینم ؟!
همه خاطرات کودکی درس و کار و...در ذهنم مرور میشد .
چند روز بعد نامه ای برای من فرستاد .نصیحت های شخصی برای من بود . مقداری پول در حساب داشت . گفته بود صدقه و رد مظالم بدهم ! از افرادی هم پول طلبکار بود گفت اگر نیاوردند آنها را حلال می کنم در پایان همان مطالب شوهرخواهرم را تکرار کرد کجا و چگونه مرا بخاک بسپارید و ..