شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_چهل_و_نهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ابوموسی اشعری فرماندار کوفه نگاهی
💔 ✨ نویســـنده: "....چرا یاوه می گویی؟ بصره سقوط کرده و عده ای قدرت طلب مردم را به زحمت انداخته و بیش از چهل نفر را به قتل رسانده اند. آن وقت تو می گویی دفع راه دنیاست؟؟" ابوموسی پوزخندی زد و گفت: "بله! باز هم می گویم نشستن راه آخرت و قیام راه دنیاست." حسن فرزند علی و عمار یاسر از صحابه ی پیامبر، به نمایندگی از على وارد کوفه شدند. مردم کوفه به دلیل نزدیکی به بصره، تنها کسانی بودند که می توانستند بصره را نجات دهند. اعزام نیرو از مدینه مقر حکومت علی به سوی بصره هم زمان بر بود و هم پر هزینه، اما ابوموسی فرماندار کوفه تمرد می کرد. حسن و عمار یاسر، مردم را در مسجد بزرگ کوفه جمع کردند. شوق دیدن سیمای مردی که نوه ی پیامبر اسلام و فرزند خلیفه ی مسلمین بود، عده ی زیادی را به مسجد کشاند. حسن بر منبر رفت. نگاهی به مردم انداخت و با خود اندیشید: "با این همه مردم مشتاق و دوستدار حکومت، چگونه نتوان بصره را از چنگ اشغالگران آزاد کرد؟!" سپس نامه ی امام را به دست گرفت و خطاب به مردم کوفه گفت: "امروز حامل دو نامه از امام برای شما مردم کوفه هستم. و اما نامه ی اول که خطاب به شما مردم است: از بنده ی خدا علی بن ابیطالب به مردم کوفه. ای یاوران شرافتمند و ای بلند پایگان عرب! من شما را از کار عثمان چنان آگاه سازم که شنیدن آن همانند دیدنش باشد. مردم بر کارهای او خرده گرفتند و من سعی کردم او را خرسند سازم و کمتر ملامت کنم، در حالی که طلحه و زبیر او را آزار دادند و رنجاندند و ناتوانش ساختند....." ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر بچه شیعه ای باید بخواند‼️