شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم چی فکر میکردند چی شد!!! چقدر برنامه ریزی چقدر پول چقدر امکانات چق
💔 با ماشین داشتم میرفتم که دیدم ی سید روحانی زیر آفتاب گرم تابستون داره پیاده میره سمت بچه های فاطمیون !! زدم بغل شیشه رو دادم پایین گفتم: "حاج آقا کجا تشریف می برید برسونمتون"، اومد جلو دیدم زیر آفتاب پوست صورتش سیاه سیاه شده و حسابی عرق کرده!! گفت: "خدا خیرت بده خودم میرم اگه براتون سخته !! الان ی ماهی هست که این مسیر رو پیاده میرم و میام !! سر صبح با ماشین غذا میام سجاد یک پیاده میشم و تا شب به همه ۹ سجاد سر میزنم و با بچه ها قرآن و احکام و حدیث کار میکنم" ( از سجاد یک تا نه حدود ۵ کیلومتر راه بود) گفتم: "حالا آقا سید ی منت سر ما بذار و سوار شو برسونمت"! خندید و گفت: "یا علی! بریم که خیلی هم خوب!!" بعد از اون زوم شدم روش ببینم چه میکنه این سید خدا !! چقدر عشق کار داشت چقدر زحمت میکشید و دلسوزی میکرد چقدر بی ادعا و بی ریا بود و چقدر ... خداوکیلی شهادت نوش جونش و چه خوش رزقی داشت دم دمای آخر و جمع شدن سفره عقب نموند و خدا رو راضی کرد برای رفتن .... یا سریع الرضا انظر علی عبدک الضعیف المذنب.... ✍به روایتِ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸 به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌