شهید شو 🌷
💔 چند روز بعد سجاد هم اعزام شد و خانه یکهو خالی و دلگیر شد. نگرانی از سرنوشت بچه‌هایم لحظه‌ای رهایم
💔 یاسر که تیر خورد رفت بیاوردش عقب ... گفت: یکهو انگار یکی با لگد زده باشد به پایم، رانم داغ شد. تیر به رانش وارد شده بود و از آن طرف رفته بود بیرون بدون اینکه استخوانش آسیبی ببیند. 📚 راوی: برادر 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"