شهید شو 🌷
💔 #شهید_بی‌سر_دفاع_مقدس #قسمت_دوم ضربه اي ديگر به سرش زدند. رضائيان از حال رفت،اما هنوز بي هوش ن
💔 ماجراي شهادت شهيد رضا رضائيان ( شهيد بي سر) افسر عراقی مجددا به سمت رضا رفت. سرش را بلند کرد وهمراه با خنده اي کريه گفت: "هديه ي خوبي است براي فرمانده. اين پاسدار ها دار خويئن را فلج کرده اند." افسر عراقي بدن بي سر رضا را برگرداند. چشمش به آرم سپاه که به سينه اش چسبيده بود، افتاد. خم شد و گوشه آرم پارچه اي را گرفت وآن را دريد. پارچه کوچک را روي سر رضا گذاشت و گفت: "حالا پرونده ما تکميل شد" و با خشم گفت: "حرکت کنيد"! گروهبان گفت: "پس تکليف آن يکي چه مي شود؟" - با او کاري نداريم، فرصت نداريم بايد حرکت کنيم! افسر عراقي سر رضا را گرفت و به سمت خاک ريز عراق حرکت کرد. گشتي هاي خودي که رسيدند عراقي ها آنجا را ترک کرده بودند. بچه ها با بدن بي سر رضا که مواجه شدند،کمي اطراف را جستجو کردند. صداي محسن آن ها را متوجه خود کرد. محسن که هنوز نفس مي کشيد به سختي گفت: "سرش را بردند." ✍🏻 عکس بالا آخرین بوسه پدر بر فرزند را میبینید اما بوسه بر رگ های بریده پسر ... به دست شهید توجه کنید...‼️ (یک نفر سر مزار شهید گفت که شهید، دستش را بالا آورده که پدر را دلداری دهد، چون شنیده بودم نوشتم اما از وثوق آن مطمئن نیستم، هر چند کم ندیدیم از این معجزه ها.... بعدها که ماجرا را از برادر شهید، پرسیدم، گفتند من بالای سر پیکر برادرم بودم... دست برادرمان به خاطر دلداری و .. بالا نیامده) "بر گرفته شده از کتاب عقيق " خبرگزاری دفاع مقدس 💞 @shahiidsho💞