شماره ۳ داستانک خانم صفائی را خواندم. شخصیت عاشقی برای من مخاطب ملموس است و این صحنه خوب به تصویر کشیده شده است. شخصیت ماهورا در زنگ زدن به همسر سابقش تردید دارد. اما یک لحظه او را می‌بیند و بیهوش می‌شود. در ادامه می‌بینیم که همسرش فوت شده و او از نگفتن حرف دلش به او پشیمان است. راوی از دو زاویه دید برای روایت استفاده کرده است.‌به نظرم تنها استفاده از یک زاویه دید برای گفتن داستان کافی و بهتر بود. داستان به این روش دو تکه و نامنسجم شده‌ است‌. دیدن ناگهانی همسر قبلی شخصیت هم غیر منتظر و تصادفی است. باید حادثه ها برای خواننده باورپذیر باشد. این که یکباره چه اتفاقی برای همسرش افتاد معلوم نیست. در داستان باید همه چیز علت و معلول داشته باشد. اگر خواننده برای سوالهای درون ذهنش پاسخی پیدا نکند این ضعف پیرنگ داستان را نشان می‌دهد. ممنونم از خانم صفائی عزیز. 🙏 @shahrzade_dastan