در انتقاد وارد شود و بحث و گفت‌وگو کند؛ چه آنکه منتقدان و نویسندگان قابل توجهی هستند که روزانه می‌نویسند و می‌شنوند، اما از فردی همچون موسوی خوئینی‌ها و اصلا‌ح‌طلبانی که استخوان‌بندی و شاکله تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را برعهده داشتند، ورود به نقد مدیریت کلان کشور، آنهم در شرایطی که مهمترین نقدشان در این حوزه است، مصداق یک تناقض و پررویی است. آنها از سویی (به غلط) مبدأ و عامل اصلی مشکلات کشور را در بحران روابط خارجی با غرب، پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، می‌دانند و از سوی دیگر هیچ مسئولیتی هم در قبال موضوع تسخیر لانه برای خود قائل نیستند. بدتر آنکه در چندین نوبت پس از سال 68 و رهبری آیت‌الله خامنه‌ای نیز به آنها مهلت و مجوز تجربه‌ی دوبار‌ه‌ی ایده مرکزی‌شان در مذاکره با آمریکا داده شده و چه در سالهای 82 و 83 و چه در سالهای اخیر، سیب و گلابی‌!های این مذاکرات به نحو کاملاً مشخصی در دسترس عموم و قابل داوری است! در متن آقای موسوی خوئینی‌ها وضعیت کشور به نحوی ترسیم می‌شود که تمام ارکان و ارگان‌ها در عمل هیچ‌کاره‌اند و همه آمدن و رفتن‌ها خارج از چارچوب اراده عالی و حاکم بر مقدرات کشور نیست! اگر منتقد مستقلی بر این امر -هرچند غلط- باور داشته باشد و از این منظر اداره کشور را نقد کند، مشکلی نیست؛ اما آنگاه که کار به بی‌مسئولیتی و ریاکاری از ناحیه فردی مانند آقای موسوی خوئینی‌ها بکشد، ابتدای مشکلات است! آقای موسوی خوئینی‌ها می‌توانند به این پرسش پاسخ دهند و یا اگر شأنشان را اجل می‌دانند دست‌کم نزد خود تأمل کنند که اگر نهادهای انتخاباتی در کشور اینچنین خالی از تأثیر و غیرمهم است، چگونه موتلفین و متحدین سیاسی آنها برای کسب رأی و راه یافتن به این کرسی‌ها حتی از ننگ سمپاتی با منافقینی که هزاران نفر بیگناه را به خاک و خون کشیده‌اند هم نمی‌گذرند؟ و یا در سال 88، هشت ماه کشور را به صحنه نبرد خیابانی تبدیل می‌کنند؟ به هر صورت فهم اینکه کشور با مشکلات سنگین اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کند، قدرت خرید مردم به شدت کاهش یافته و نابرابری و بی‌عدالتی در وضعیت هشدار است، چندان کار پیچیده‌ای نیست؛ نقد این وضعیت نیز از هر منظری که باشد ممنوعیتی ندارد، اما یقیناً فرصت‌طلبی‌ها و آزمودن استعداد ماهیگیری در آب گل‌آلود توسط شخصیت‌هایی مانند آقای موسوی خوئینی‌ها و برخی دوستان ایشان، قاعدتاً کمکی به حل مشکلات نمی‌کند.