با بچه های لشگر هر جا می رفتیم باید به ترتیب ، تیپ یک و دو و سه پشت سر هم حرکت می کردند .
یه بار یه جا رفتیم ، ما که تیپ یک بودیم باید جلوتر حرکت می کردیم ولی کمی که گذشت، تیپ ۲ اومد از ما جلو زد.
سعید هم بلندگوی دستی رو برداشت و شروع کرد به خواندن این شعر : 📣
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتری ست؟!
بقیه ش رو خوند تا رسید به اینجا که گفت ؛
کره ی اسب از نجابت در تقابل میرود
کره ی خر از خریت، پیش پیش مادر است
آقا اینو گفت و چه بساطی شروع شد بین دو تا تیپ 🙈 ... اونا به ما یه چیزی می گفتن و ما به اونا 😅
سعید هم می گفت من که چیزی نگفتم ، من فقط شعر خوندم ... بعدشم ، ما تیپ یک هستیم ، ما باید جلو باشیم.😁
راوی ؛ آقای اکبر
#طیبی
#خاطرات_سعید
_________
✍
کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi