یابن الحسن(عج) در شب تار من ای ماه بیا با من خسته دگر راه بیا ای نگارم ز در لطف و کرم دیدن من گَه و بیگاه بیا چون گدایان سر راهت باشم تو به چشمم دگر ای شاه بیا در پی عشق تو مجنون شده‌ام ای مرا لیلی دلخواه بیا گر بود شرط وصالت مردن برسان مرگم و آنگاه بیا کی بگویی به من مهجورت دیگر ای بنده به درگاه بیا راه گم کرده‌ام ای راهنما بر نجاتِ من گمراه بیا بس که تاریک شده دل گویا عاشقت رفته ته چاه بیا همچو زندان شده دنیا به برم قفسم بشکن و آنگاه بیا بشنو آوای دل خون بارم از غم هجر تو صد آه بیا (عج) @shalamchekojaboodi