از برکات نماز
بعد از نماز مغرب شام اربعین
سال ۱۴۴۵ هجری قمری
مصادف ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ه.ش
از مسجد که خارج شدم، دو تا پسربچه دنبال هم می کردند. امیرحسین خودش رو توی بغلم انداخت. گفت عمو این پسره میخواد منو بزنه.
اولش خواستم یاسر رو دعوا کنم. یه حسی بهم گفت بپرس چرا؟
منم پرسیدم چرا میخوای بزنیش.
گفت فحش زشت داده.
به امیر حسین گفتم تو که پسر خوبی هستی، فحش نمیدی، چون اگر دعوتتون بشه و با هم قهر کنید، فردا باید دنبال یک دوست بگردی که بازی تون خراب نشه. به یاسر هم گفتم اگر دعوا کنید و قهر کنید، بازیتون از فردا ناقص میمونه.
حالا که متوجه شدین نباید فحش بدین و دعوا کنین، بیاین از مغازه کنار مسجد، واسه تون جایزه بخرم.
حتی نپرسیدم که آشتی میکنید یا نه.
در عمل انجام شده قرار گرفتن.
دو تا دفتر با عکس سردار سلیمانی واسه شون خریدم، گفتم یه جایزه هم خودتون انتخاب کنید. نفری یه برچسب برداشتن. تشکر کردن. ازشون اجازه گرفتم که میشه عکس آشتی تون رو بگیرم؟
اجازه دادند. عکس گرفتم و رفتند.
ولی وقتی دوتایی گرم گرفته بودند و دور میشدن، خیلی تماشایی بود. کاش از این صحنه هم عکسی داشتم.
ارسالی مربیان