📙| سفری که پرماجرا شد ✍| بنفشه رسولیان 📚| نشر مهرستان 🌱 ✂️1⃣ بریده کتاب: 😘💛 -حنیف،کجا بودی؟پدرم باهات کار داره! با من؟چی کار داره؟ _نمی دونم ولی اینو می دونم که کارش خوبه؛ چون صورتش مهربون بود. 📚2⃣ بریده کتاب: ▫️🕋 “طاهره تو می دونی این همه آدم برای چی اومدن؟ راستش پدرم می گه قراره همه شون با ما بیان مکه. _حنیف اخم هایش را درهم می کشد ومی گوید: با ما بیان مکه؟خوب خودشون برن دیگه؟! 📚3⃣ بریده کتاب: 👦🗣 “بچه ها بچه ها! شعرجدیدی یاد گرفتم بیاین براتون بخونم.” حنیف می گوید: ای بابا، تو این گرما چطوری میخوای شعر بخونی؟” همین دیگه آفتاب زیاد به کله اش تابیده! حالا بخون ببینم…