💠 حاجی صلواتی 🔰 راهی جبهه‌های جنوب شد تا ابتدا جنازه فرزند رزمنده‌اش را پیدا کند و مادر شهیدی را از چشم‌انتظاری رها سازد. اگرچه پسرش را نیافت ولی جبهه و جنگ، فرزندان بسیاری به او بخشید که دل به آن‌ها داد و در جبهه ماند و خادمی‌شان را قبول کرد و شد «حاجی‌ صلواتی» آن اوایل به ایستگاه صلواتی، «کافه صلواتی» می‌گفتند. او در یکی از این ایستگاه‌ها مستقر بود یا با خودروی وانت، غذای آماده را در جاده‌های خاکی و پرخطر جبهه‌ها به خط مقدم می‌رساند و... کتاب حاجی صلواتی شرح هفتاد سال خاطرات حاج غلام‌علی جلالی‌زاد است که آن را نشر فاتحان منتشر کرده است. با ذکر صلوات به خاطره‌ای از صفحه 88 این کتاب می‌‌‌رویم: فکر کنم هنگام عملیات خیبر بود و در ایستگاه مشغول بودیم، یک کامیون اسیر آوردند. بعضی از آن‌ها لخت بودند یا زیرپوش و شلوار تنشان بود. به صف ایستادند و به آن‌ها آب و غذا دادیم. اسرا با دیدن ایستگاه صلواتی تعجب می‌کردند، چون در مناطق جنگی خودشان از این کارها نداشتند. مانند مهمان از آن‌ها با خربزه و شربت پذیرایی کردیم. آن روز وقتی دیدم دست اسرا باز است، از یکی از رزمنده‌ها پرسیدم: اسرا فرار نمی‌کنند؟! او در جوابم گفت: آب اینجا، نون اینجا، کجا بروند بِه از اینجا؟! 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃