🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان واقعی وآموزنده
#نامادری 🍒
📍قسمت چهارم
نامادریم گفت به حرفم گوش کن باهاش حرف بزن...
من با اجبار با همون پسر که اولش دوست بودم حرف زدم کم کم پای بقیه ام باز شد به همین روال گذشت بعد از بس غصه خورده بودم 2 ماه فلج شدم آرزوم بود به قبل برگردم .....
دوباره خواستگار قبلیم اومد این دفعه قبولش کردم وقتی که قبولش کردم رابطم رو با همه پسرا قطع کردم و فقط دلمو دادم به او...
تا اینکه من صاحب گوشی شدم و پام به واتساپ رسید تو واتساپ با یک خانم 34 ساله آشناشدم
استاد من بود اون منو با زندگی برگردون منو به سمت خدا برد منو تشویق به نماز خواندن کرد قرآن خوندن و همه چیو بهم گفت...
منم نمازخوندم دلم را به نامزدم دادم خیلی هدایت شدم تمام نمازهامو سر وقتش میخوندم و با قران و ذکر الله به آرامش رسیدم آرامشی که سالها بود از آن دور بودم
به اون زن دیگه رو ندادم فکر کردم که اینکارا خوب نیست...
میترسیدم به نامزدم بگم که من با چند تا پسر بودم...
خودم نشستم به نامزدم گفتم شرایطمو زندگی گذشته و همه رو بهش گفتم....
گفتم خواستی با من نخواستی ام برو چون درکت میکنم که نمیتونی....
همه روگفتم اون خیلی ناراحت شد اما گفت باهات هستم چون صادقانه رفتار کردی بعد مدتها درد و غم اونم به نماز تشویقم کردم اونم حالا نماز میخونه.....
شوهرم همش میگفت: دختره باکره نیست
شب عروسیم سر بلند شدم چون من با اون پسرا فقط حرف زدم نذاشتم دستشون به حیا و عفتم برسه....
ولی نمیدونم خدا منو بخشیده یا نه
زندگی خوبو خوشی دارم امیدوارم همه شما به راه راست هدایت بشین.
خواهران و برادران عزیزم تروخدا با زندگی هیچ دختری بازی نکنید...
انقدر ظالم نباشید که یک دختر12 سال مثل منو تو چنگتون بگیرین از خدا بترسید از این کارا نکنید و بدانید اگر دنبال ناموس دیگران باشید روزی کسی پیدا میشه که دنبال ناموستان آبروی شما را به باد میدهد.....
🍂پایان🍂
======================
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================