واردکهف شدم هیچ کسے نبود رفتم و همونجایے کہ دفعہ ے قبل باعلے نشستہ بودیم ،نشستم. قلبم کمے آروم شد.اصلا مگہ میشہ بہ شهدا پناه ببرے وکمکت نکنـݧ؟؟ دیگہ اشک نمیریختم،احساس خوبے داشتم چشماموبستم وزیرلب گفتم:خدایا هرچے صلاحہ هموݧ بشہ .بہ مـݧ کمک کـݧ وصبر بده حرفهایے کہ میزدم دست خودم نبود مـݧ،اسماء اے کہ انقد علے ودوست داشت خودش بادست هاے خودش راهیش کردو الاݧ ازخداصبر وصلاحشو میخواد! روزهاهمینطورے پشت سرهم میگذشت . حوصلہ ے هیچ کارے ونداشتم اکثراخونہ بودم .حتے پنج شنبہ هاهم نمیرفتم بهشت زهرا هرچند روز یکبار علے زنگ میزد بهم اماخیلے کوتاه حرف میزد وقطع میکرد . روز هایے کہ باهاش حرف میزدم حالم خوب بود امابعدش دوباره بےوحوصلہ بودم. هرشب راس ساعت ۱۰روبروے پنجره میشستم و بہ ماه نگاه میکردم. مطمئـݧ بودم کہ علے هم داره نگاه میکنہ ودلش برام تنگ شده باصداے گوشیم ازخواب بیدار شدم . دستم روازپتو آوردم بیروݧ ودنبال گوشیم میگشتم زنگ گوشے قطع شد . ازترس اینکہ نکنہ علے بوده ازجام بلند شدم و گوشیمو پیداکردم باچشماے نیمہ بازم قفل گوشے وبازکردم.مریم بود . پوفےکردم ودوباره روے تخت ولوشدم وپتو روکشیدم روسرم گوشیم دوباره زنگ خورد بابےحوصلگے برش داشتم وجواب دادم. الو؟ الوسلام دخترکجایے تو؟چرادانشگاه نمیاے؟ علیک سلام.حال وحوصلہ ندارم مریم واینے چے .مثل ایـن افسرده ها نشستے توخونہ خوب حالا..کارم داشتے؟ آره اسماء میخوام ببینمت ،باهات حرف بزنم راجب چے . راجب محسنے ،ازم خواستگارےکرده خندیدم وگفتم:محسنے؟خوب توچے گفتے؟ هیچے ،چپ چپ بهش نگاه کردم وگفتم وا کہ بعدشم سریع ازش دورشدم. علے قبلا یہ چیزهایے بهم گفتہ بود ولے فکر نمیکردم جدے باشہ. خاک توسرت مریم بعداز۱۰۰سال یہ خواستگار برات اومده اونم پروندیش خندیدوگفت:واقعا کہ ...حالا کے ببینمت ؟؟ دیگہ واسہ چے میخواے ببینمت؟تو کہ پروندیش ݧ یہ کار دیگہ اے دارم .حالا اگہ مزاحمم بگو . مـݧکہ دارم میگم تو بہ خودت نمیگیرے إ اسماء شوخے کردم بابا ،بعدازظهربیاخونموݧ دیگہ هم زنگ نزݧ میخوام بخوابم پررو.باشہ ،پس فعلا فعلا. گوشے روپرت کردم اونورودوباره خوابیدم.چشمام داشت گرم میشد کہ گوشیم دوباره زنگ خورد. فکرکردم مریم ،کلے فوشش دادم بدوݧ اینکہ بہ صفحہ ے گوشے نگاه کنم جواب دادم. بلہ؟مگہ نگفتم دیگہ زنگ نزݧ؟ صداے یہ مرد بود ،روصفحہ ے گوشے نگاه کردم محسنے بود سریع گوشے قطع کردم. خدابگم چیکارت نکنہ مریم. دوباره زنگ زد.صداموصاف کردمو جواب دادم.بلہ بفرمایید؟ سلام خوب هستیدآبجے بعدازازدواجم باعلے بهم میگفت آبجے،از لحـݧ آبجے گفتنش خندم گرفت. ممنوݧ شماخوب هستید ؟؟ الحمدوللہ،ببخشیدمیخواستم راجب یہ موضوعے باهاتوݧ حرف بزنم. خواهش میکنم بفرمایید؟ ݧ اینطور ے کہ نمیشہ.شماکے وقت دارید ببینمتوݧ آخہ...حرفمو قطع کردوگفت:علے بهم گفت بیام وازتوݧ کمک بگیرم اسم علے روکہ آوردلبخندرولبم نشست بهتون اطلاع میدم .فعلاخدافط خدافظ چنددیقہ بعدگوشیم بازم زنگ خوردایندفعہ با دقت بہ صفحہ ے گوشے نگاه کردم.بادیدݧ صفر هاے زیادے کہ توشماره بودفهمیدم علے سریع جواب دادم. الوسلام الوسلام اسماء جاݧ خواب بودے؟ ݧ عزیزم بیداربودم چہ خبر؟ سلامتے .توچہ خبر کے میاے؟؟ إ اسماءتوبازاینو گفتے؟دوهفتہ هم نیست کہ اومدم إخوب دلم تنگ شده . منم دلم تنگ شده،حالا بزارچیزیو کہ میخوام بگم بایدزودقطع کنم. باناراحتے گفتم:خوب بگو محسنے بهت زنگ زد دیگہ؟ آره ازت کمک میخواداسماء هرکارے ازدستت بر میادبراش بکــن باشہ چشم مـن دیگہ بایدبرم کارے ندارے؟؟ ݧ مواظب خودت باش چشم .خداحافظ خداحافظ باحرص گوشے وقطع کردم زیرلب غرمیزدم‌(یه دوست دارم هم نگفت)ازحرفم پشیموݧ شدم. حتماجلوے بقیہ نمیتونست بگہ دیگہ خوابم پرید.لبخندے زدم وازجام بلند شدم.اوضاع خونہ زیادخوب نبودچوݧ اردلاݧ فردابازمیخواست بره سوریہ براے همیـݧ تصمیم گرفتم کہ بامحسنے ومریم بیروݧ حرف بزنم یہ فکرے زد بہ سرم اول با مریم قرارمیزارم بعدش به محسنے هم میگم بیادوباهم روبروشوݧ میکنم . کارهاے عقب افتادمویکم انجام دادم و بہ مریم زنگ زدم وهموݧ پارکے کہ اولیـݧ بار باعلے براے حرف زدݧ قرارگذاشتیم ،براے ساعت۴قرار گذاشتم . بہ محسنے هم پیام دادم وآدرس پارک و فرستادم وگفتم ساعت۵اونجا باشہ لباساموپوشیدم و ازخونہ اومدم بیروݧ. ماشیـݧ علے دستم بود امادست ودلم بہ رانندگے نمیرفت سوار تاکسے شدم وروبروے پارک پیاده شدم روے نیمکت نشستم ومنتظر موندم مریم دیرکرده بود ساعت ونگاه کردم۴:۳۵دیقہ بود.شمارشو گرفتم جواب نمیداد ساعت نزدیک۵بود اگہ بامحسنے باهم میومدݧ خیلے بد میشد ساعت۵شد دیگه ازاومدݧ مریم ناامید شدم و منتظرمحسنے شدم سرم توگوشیم بود کہ با صداے مریم سرموآوردم بالا مریم همراه محسنے،درحالے کہ چند شاخہ گل وکیک دستشوݧ بوداومدن .