😳 😱 این حکایت را از دست ندهید 🔰🔰😳 مثلی است كه در مثنوی آورده، می گوید در یكی از شهرها مسجدی بود  كه به «مسجد مهمان كُش» معروف شده بود. می دانید قدیمها مهمانخانه و مانند آن نبوده و اگر كسی وارد محلی می شد و دوست و آشنایی نمی داشت مسجد را مسكن می گزید. مسجدی بود كه معروف شده بود كه هر كس می آید اینجا شب می خوابد، صبح كه می روند، جنازه اش را بیرون می آورند و كسی هم نمی دانست علت قضیه چیست. یك آدم غریبی آمد، رفت در آن مسجد بخوابد، مردم گفتند آنجا نرو، این مسجد نمی دانیم چگونه است كه هر كس می آید شب در اینجا می خوابد صبح جنازه اش را بیرون می آورند، زنده نمی ماند. گفت: من دیگر از زندگی بیزارم و از مرگ هم نمی ترسم، من می روم. هر كار كردند گوش نكرد و رفت در آنجا خوابید. ضمنا آدم شجاع و دلیری بود. آن نیمه های شب كه شد صداهای هولناكی از اطراف این مسجد بلند شد: آی تو كی هستی كه آمده ای اینجا؟ الان خفه ات می كنیم، الان ریز ریزت می كنیم؛ یك صداهای مهیبی در آن تاریكی كه زهره شیر می تركید. تا این صداها را شنید، این هم از جا بلند شد و گفت: تو كی هستی؟ صدایش را بلندتر كرد: هر كه هستی بیا جلو، من از مرگ نمی ترسم، من دیگر از این زندگی بیزارم، بیا هر كاری می خواهی بكنی بكن. شروع كرد فریادِ بلندتر كشیدن. یك مقدار كه جلو رفت و فریاد كشید صدای مهیبی از داخل مسجد بلند شد، ناگهان دیوارها فرو ریخت و طلسمهایی كه در آنجا بود شكست و گنجهایی كه در آنجا مدفون بود پیش پای آن آدم فرو ریخت. فردا صبح از آنجا با یك سلسله گنجها بیرون آمد. سید جمال می گوید غرب آن مسجد مهمان كش است. آدمهای ضعیف كه به اینجا بیایند خود را می بازند و می میرند. باید فریاد كشید و این طلسم دروغین را شكست، كه خودش همین كار را كرد و مصداق آن آدم دلیر بود. در آن زمانی كه مبارزه با انگلستان در دِماغ احدی نمی توانست خطور كند فریاد مبارزه با سیاست استعماری انگلستان را بلند كرد و برای اولین بار این حالت خودباختگی را از مردم گرفت و روی خودِ اسلامی مردم تكیه كرد. برای تمام ملتهای اسلامی یك منش است. 📚مجموعه آثارشهیدمطهری . ج24، ص: 153 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh