هوای سرد تنم ناگهان بهاری شد و قلب یخ زده‌ام گرم بیقراری شد تهی ازعاطفه بودم که ریختی در من درون تک تک ذراتم عشق جاری شد از  آن زمان که لبالب شدم از آغوشت تمام جان و تنم از گناه عاری شد به شوق ماه تمامت حروف الکن من زبان گشود و مضامین استعاری شد چه داشت مخمل سبز صدای دلکش تو که شهر با تو پر از نغمه ی قناری شد همین که روسری‌ات را به‌باد بخشیدی خدا به وجد آمد و شهر در خماری شد خدا به‌شوق تو از نو قلم به‌دست گرفت اشاره کردی و تقدیر دست کاری شد سوال‌کردم از عمری‌که بی‌نصیب گذشت و عشق پاسخ یک عمر بردباری شد . . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌@shapark1🦋🌺🦋