از شـهـر قلبـت می روم بـا یک دل پر پر وقتی نداری عـشـق و احسـاس مرا باور از من گرفتی دلخوشی ها را ز بی مهری حتی نمی گـویـم ز عـشـقـم بـا دلی دیگر در گوشه ی ویرانه با خود می کنم خلوت از درد و حـسـرت می نویسم باز در دفتر حالا که بـد کردی به قلبم از تو دل کندن دیگـر نمی بـیـنـی مـرا تـا لحـظـه ی آخر وقتی کـه قـدر عـشق پاکم را نمی دانی باید بمانی بعد از این بی یار و بی یاور مولانای جان •|🌿@Shapark1