غزلی از تپش این دل خود ساخته‌ام دل من با دل تو خورده دمادم گره‌ای کاش میشد که شبی با تو سپر‌ میکردم هست با روی تو من را همه شب حوصله‌ای شود آیا که ببینم رخ همچون ماهت ماه پیش رخ زیبای تو دارد گله‌ای این منم با درد تنهایی بی‌پایان هنوز دارم اما با خیالت روز‌ و شب خاطره‌ای