♦️ای مهربانتر از پدر و مادرم ♦️ 🌸🌸حسین🌸🌸 دیشب مهمان یکی از زوار پارسال اربعین بودم خاطره‌ای برایم گفت که بی‌اختیار اشک از چشمم جاری شد!! ♦️می‌گفت: سال گذشته مهمان منزلی در کربلا شدیم حدود ۴۰ نفر بودیم صاحب خانه خالصانه و با تمام وجود از ما پذیرائی می‌کرد. نزدیک غروب یکی از همسایه‌ها با جمعی آمد و نزدیک به ۲۰ دقیقه در حیاط با صاحبخانه مشغول بگومگو بودند. معلوم بود بحث بر سر یک توافق است، در آخر صاحبخانه با چشم اشکبار و داد و بیداد به داخل خانه برگشت!!. من و یکی از رفقا که کمی عربی بلد بود رفتیم کنارش . صاحبخانه زیر لب غرغر کنان ، گریه‌ می‌کرد و سیگار می‌کشید ، دوستم ماجرا را بعد کلی دلداری پرسید . صاحبخانه گفت: پارسال پسرم با پسر این همسایه درگیر شد و متاسفانه پسر همسایه به قتل رسید ، پول زیادی جهت خون‌بها از من خواستند و اگر پرداخت نکنم قصاص می‌خواهند، امشب بزرگ عشیره را به منزلم آورد و گفت به یک شرط از خون پسرم می‌گذرم . صاحبخانه شروع کرد های های گریه کردن و ادامه داد شرطش این بود تمام این زوار باید امشب مهمان خانه من شوند . من و دوستم هاج و واج ماندیم؟! با همان قلب شکسته گفت یا حسین اگر پسرم قصاص هم بشود زوارت را جائی نمی‌فرستم. انقدر فضا برایم سنگین شد که قلبم تیر کشید ، نمی‌فهمیدم دوستم درست حرف‌ها را ترجمه کرد یا نه ؟! تمام بدنم گر گرفت بلند شدم و با دوستم رفتیم در اتاق و به رفقای زائر ماجرا را گفتیم همه بلند شدیم و با هم رفتیم سراغ همسایه! اول فکر کرد همسایه‌اش شرط را پذیرفته ، اما بعد قسمش دادیم که ما زوار حسین هستیم بیا و از خون پسرت بگذر !! آدم قبل که در حیاط دیده بودم نبود!! بدون تردید روی زانو جلوی ما به جهت حرم حضرت ابوالفضل نشست و به عربی گفت : یابوفاضل علی ذمتک!! (یعنی به گردنت است ، منظور من بخشیدم بخاطر شما ) همراهمان آمد و همسایه را در آغوش گرفت رفیق مداحمان شروع کرد روضه علی اکبر را خواندن!! بهشت و مومنان بهشتی را با چشمانم دیدم!! ارادت من به حسین کجا و اینها کجا!! ┅═✧❁🌷شارح🌷❁✧═┅ ♦️eitaa.com/sharehnews