هنگامي‌که‌خلف‌این‌سخنان‌را‌شنید‌ سوار‌بر‌اسبش‌شد . مادرش‌وقتي‌این‌صحنه‌را‌دیدبا‌صدايي‌بلند‌گفت ؛ ستُروي‌بشربةمن‌ماءالكوثرمن يدالساقي‌طب‌نفساوقرعينًا . و‌به‌سوي‌میدان‌جنگ‌رفت‌،و‌با‌وجود‌خستگي‌ و‌سن‌کم‌۳۰‌نفر‌‌از‌انها‌را‌،کشت . و‌،وقتي‌که‌به‌شهادت‌رسید،سر‌خلف را‌،از‌بدن‌جدا‌کردن . و.سمت‌مادرش‌پرتاب‌کردن . ام‌خلف‌سر‌جدا‌شده‌،پسرش‌را‌در،آغوش‌گرفت‌ و‌ان‌را‌بوسید،و‌شروع‌به‌گریه‌‌کردن‌شد‌ جوري‌‌گریه‌میکرد‌که‌همه‌را‌ به‌گریه‌انداخت .