تا نهادی پای خود بر چشم ما، عبدالعظیم دیده ها بینا شد از نور خدا، عبدالعظیم هر زمانی که گره افتاد در کار کسی آمد و پیش تو شد حاجت روا، عبدالعظیم عطر نان خانۀ تو می‌دهد بوی حسن یادگار سفره های مجتبی، عبدالعظیم اُسوه های علم خاکِ راهِ زُوّارت شدند خاک پای زائرانت توتیا، عبدالعظیم هر کجا رفتم نجف، مشهد، مدینه، کربلا روی لب دادم سلامی بر شما عبدالعظیم اهل تهران هرشب و هر روز مهمان تواند سفره دار روضه های هل اتی عبدالعظیم کربلا را با خودت تا شهر ری آورده‌ای وَه چه نزدیک است با تو کربلا، عبدالعظیم ✍️(مصطفی محمدی)