یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش گر به سرمنزل سلمی رَسی ای بادِ صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد محترم دار در آن طُرِّهٔ عَنبرشِکَنَش در مقامی که به یادِ لبِ او مِی نوشند سِفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورَد رَخْت به دریا فِکَنَش هر که ترسد ز ملال اندُهِ عشقش نه حلال سَرِ ما و قدمش یا لبِ ما و دهنش شعرِ حافظ همه بیتُ الْغَزَلِ معرفت است آفرین بر نَفَسِ دلکَش و لطفِ سخنش 📜 @sheraneh_eitaa