هدایت شده از شعرکده
فریاد و بغضی سهمگین را در دلش اندوخته دنیا دوباره چشم را بر خون زیتون دوخته افتاده ظالم بی‌هوا از آسمان در دره ها مشغول طوفان چیدن‌است آنکس‌که باد اندوخته از خشم و نفرت مشت ها با سنگ ها خورده گره هم قلب ها هم چشم ها مثل زغال افروخته پرواز می‌خواهد دلش در قله آزادگی هرچند از این شعله ها بال کبوتر سوخته در بارش ابر خطر با عشق می‌ماند، فقط هرکس که عزت را به ننگ از ترس جان نفروخته رود خروشانی که از هر جرعه‌اش خون می چکد حالا بلای سد شده چون انتقام آموخته ✒️@sherkadeh