شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی در مقامی که صدارت به فقیران
روزی در محضر مرحوم علّامه طباطبایی بودیم که یکی از دوستان حاضر در آن جلسه، این بیت عارف شیراز را زمزمه کرد: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ یک‌باره مرحوم علّامه، دست در مقابل صورت گرفت و سخت گریست و در حالی که شانه‌هایش به شدت تکان می‌خورد، با خود زمزمه فرمود: «کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟» آن گریه، قلب حضّار را چنان به آتش کشید که هرگز شعله‌ی آن در جانشان به سردی نمی‌گراید. شهود و شناخت، آیت‌الله‌ ممدوحی، ج۱، ص۱۰۶