🔺 نقل کرده اند مرحوم میرزای شیرازی رضوان الله علیه- قصه هاش طولانی است یکی اش را بگویم- در یکی از روزهایی که نمی دانم روز بود یا شب بود در صحن حرم حضرت سیدالشهدا یک جایی رفته بود که هیچ کس را نمی شناخت. مشغول زیارت بود یک وقتی سروصدایی از بازار قبله بلند شد. آمد در حالتی که برایش مکاشفه شد، دید روی یک تختِ روانی پیرمرد بسیار نورانی را دارند رو به حرم می برند. گفت این کیست؟ گفتند این حضرت حبیب بن مظاهر است. آمد جلو سوالاتی کرد من جمله گفت حبیب تو خیلی موفقی پیغمبر خدا را درک کردی، علی را، ائمه را درک کردی (پیرمردترین اصحاب سیدالشهدا حبیب.) خیلی مقام داری تو دیگر کار خودت را کردی بهره کامل از ائمه و پیغمبر را بردی. دلت می خواهد باز بیای به دنیا؟ گفت آری می خوام بیام. دیگر برای چی می خواهی؟ تو که همه کارت را تمام و کمال انجام داده ای. گفت می خواهم بیایم روز عاشورا به مردم آب بدهم. می خواهم بیایم در دنیا بر محمد و آل محمد صلوات بفرستم. خیلی صلوات عجیب است. می خواهم بیایم در دنیا برای امام حسین گریه کنم. همین. 💠 مرحوم آیت الله شیخ جواد کربلایی @sheykh_javad