امام علی بن موسی الرضا ( علیه السلام )
هر کـسی در بـارگـاه ِ نـور ، زائـر می شود
در نمـک زار ِ امام عـشـق ، طاهـر می شود
کیمیای عشق را میبینی آری معرکه است...
می زند یکدفعه یک بیچاره شاعر می شود
این که چیزی نیست ، بالاترازاین ها میرود
زائر این سرزمین ، در عرش ظاهر می شود
از سلاطین جهان هم این حرم دل می برد
عاشق این گنبد و گلدسته " نادر " می شود
بس که نور عشق را این گوشه وارد میکنند
پرتوی خورشید از این بقعه صادر می شود
معجزه کار عجیبی نیست ، در این بارگاه
خادمی هم گاه بر این امر ، قادر می شود
گاه می بینی گدا می آید اینجا یک شبه
با متاع گوشهٔ ی چشم تو تاجر می شود
کربلا و کاظمین و صـحنِ ایـوان ِ نجف ...
از پس پرچین این گلدسته ظاهر می شود
کوله بر دوش از ، رواق آینه تا انقلاب...
گاه "عیسی" گهگداری "خضر" عابر می شود
می توانی خاک پایت را ، مطلایش کنی...
"سنگ سلمانی" به اذن تو جواهر می شود
" شیخ حر عاملی " می آید اینجا با ادب...
می نشیند گوشه ای ، تا از مفاخر می شود
اینچنین "شیخ بها" با طرح های محشرش
بهترین معمار در ، عهد معاصر می شود
جارویِ صحن حسین و جارویِ صحن رضا
با سر ِ زلف ِ "حبیب بن مظاهر " می شود
خواهش من خواهش آن "مرد نیشابوری" است
هر که بالینش نیایی ، سخت خاسر می شود
ای همیشه خانه ات آباد ! پس کی نوبت
بارگاه "صادق و سجاد و باقر " می شود؟
روح الله قناعتیان