برای مظلومیت روزی به نیزه رفته شده از سر عناد روزی دگر در آتشِ این قوم کج نهاد یک روز سوخت پشتِ درِ خانۀ علی آن مصحف شریف که جانم فداش باد قدر کتاب وحی ندانست هیچ رو ملجم به روی آیت حق تیغ برگشاد یک روز هم ورق ورقش آه آه آه در کربلا به زیر سم اسبها فتاد زان قوم تیره روز، فزون در عقیده بود از روی شرم، سر به بیابان گذاشت «باد» حرمت نداشت قاری قرآن مصطفی چوبی یزید بر لب و دندان او نهاد! امروز نیز تیرۀ نامردمانِ جهل آتش زنند مصحف حق را در آن بلاد خواهد هرآنکه یادِ کتاب از جهان برد خود می‌رود ز یاد، چنانی که بِن زیاد کوتاهِ قصّه، می‌گذرد آنچه رفته‌ است اینک نمانده هیچ اثر از ثمود و عاد @shia_poem