[۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: عصاره و چکیده دین: مرحوم صدوق از فضل بن شاذان نقل نمود: مأمون از حضرت رضا علیه السلام سوال کرد که محض اسلام و چکیده دین و عصاره ایین را برای او مختصر مرقوم دارند. امام هم نوشتند تا به این جا رسیدند. « حب أولياء الله عزوجل واجب و کذلك بغض أعداء الله و البرائة منهم و من ائمتهم» دوستی اولیای خدا واجب است و هم چنین دشمنی دشمنان خدا و بیزاری از آنان و برائت از امامان و پیشوایان آنان لازم است. عیون اخبار الرضا جلد ۲ صفحه ۱۲۱ [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: امام رضا علیه السلام هنگام خروج از مدینه برای وداع با پیامبر صلی الله علیه و آله به مسجد رفتند و چندین بار وداع می نمودند و تا در مسجد که می رسیدند مجدداً بر می گشتند و صدای گریه شان بلند می‌شد. محول سیستانی گوید: قدم پیش گذاشته و سلام دادم. آن حضرت پاسخم را دادند و من به خاطر دعوتی که از حضرت شده است به او تهنیت گفتم . فرمود : من از جوار جدم بیرون برده می شوم و در غربت می میرم و در کنار هارون دفن می شوم. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: در صلواتی که به فرموده مرحوم سید بن طاووس، هر روز از ماه رمضان خوانده می شود، به گونه زیر برحضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام، صلوات فرستاده و قاتل آن حضرت را لعن می کنیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ ضَاعِفِ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ شَرِكَ فِي دَمِهِ وَ هُوَ الْمَأْمُونُ.» (بحار الأنوار، ج98، ص110 به نقل از اقبال الاعمال) [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: شهادت حضرت امام رضا علیه السلام : اباصلت هروی می گوید: حضرت رضا عليه السلام به من فرمود: فردا به مجلس این کافر (مأمون) داخل خواهم شد. اگر از خانه آن شقی سربرهنه بیرون آمدم، با من تكلم نما و اگر چیزی بر سر پوشیده باشم، با من سخن مگو. چون در روز دیگر حضرت امام رضا عليه السلام نماز بامداد را اداء نموده جامه های خویش را پوشید و در محراب نشست و منتظر می بود تا غلامان مأمون به طلب وی آمدند. آنگاه کفش خود را پوشید و ردای مبارک خود را بر دوش افکند و به مجلس آن ملعون در آمد، و من در خدمت آن حضرت بودم. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: در آن وقت طبقی چند از الوان میوه ها نزد وی نهاده بودند و آن ملعون خوشه انگوری که زهر را به رشته در بعضی از دانه های آن دوانیده بودند، در دست داشت و بعضی از دانه ها را که به زهر آلوده نبود از برای دفع تهمت می خورد. چون نظرش بر آن حضرت افتاد، مشتاقانه از جای خود برخاست و دست در گردن مبارکش آورد و میان دو دیده آن قرة العين مصطفی را بوسید و آن جناب را بر بساط خود نشانید و آن خوشه انگور را به وی داد . [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: سپس گفت: یابن رسول الله! از این انگور نیکوتر ندیده ام. حضرت فرمود: شاید انگور بهشت از این نیکوتر باشد. مأمون گفت: از این انگور تناول فرما۔ حضرت فرمود: مرا از خوردن این انگور معاف نما. آن ملعون مبالغه بسیار کرد و گفت: البته می باید تناول کنید. مگر مرا متهم میداری با این همه اخلاص که از من مشاهده می نمایی؟ این چه گمان است که به من میبری؟ سپس آن خوشه انگور را گرفته دانه ای چند از آن خورد و باز به دست آن جناب داد و تکلیف خوردن نمود. آن امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهر آلود تناول نمود، حالش دگرگون گردید و باقی خوشه را بر زمین افکند و متغيرالاحوال از آن مجلس برخاست. مأمون گفت: یابن عم، به کجا میروی؟ فرمود : به آنجا که مرا فرستادی. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: سپس به دستور آن حضرت غذا برای زنها بردند و پس از غذا خوردن آنها، امام بیهوش شد و ضعف بر آن حضرت غالب گردید. از حاضران صدای شیون برخاست. مأمون برحسب ظاهر می گریست و اشک بر گونه هایش می ریخت و اظهار تأسف می کرد. او بالای سر امام بود که حضرت به هوش آمد و به مأمون فرمود: با ابی جعفر (امام محمد تقی) خوش رفتاری کن . امام پس از گذشتن پاسی از شب رحلت فرمود. ۱، عیون اخبار الرضا ج ۲، ص۲۴۱ . [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: یاسر خادم می گوید: چون ساعتهای آخر روز وفات امام رضا علیه السلام فرا رسید، آن حضرت بسیار ضعیف شده بود. پس از اداء نماز ظهر به من فرمود: آیا غلامان و خدمتکاران غذا خورده اند؟ گفتم: آقا جان، با این حالی که شما دارید، چه کسی در اینجا غذا می خورد؟ حضرت برخاست نشست و فرمود سفره را بیاورید. آنگاه خدمتکاران را کنار سفره نشانید و خود نیز کنار سفره نشست و از حال یکایک آنها تفقد کرد. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: اباصلت می گوید: به فرموده آن حضرت با ایشان سخنی نمی گفتم تا به سرای خود داخل گردید و فرمود: در سرا را ببند. آنگاه رنجور و نالان بر فراش خویش تکیه فرمود. چون آن امام معصوم بر بستر قرار گرفت، در سرا را بسته در میان خانه محزون و غمگین ایستاده بودم، ناگاه جوان خوشبوی مشکین مویی را در میان خانه دیدم که نور ولایت و امامت از صورتش ظاهر و شبیه ترین مردمان به جناب ام