ام رضا علیه السلام بود. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: آنگاه در حجره ای که حضرت امام رضا عليه السلام در آنجا بود، رفت. چون چشم آن امام مسموم بر فرزند معصوم خود افتاد، از جای جست و یعقوب وار یوسف گمگشته خود را در آغوش کشید و دست در گردن وی در آورد و او را به سینه فشرد و میان دو چشمش را بوسید و آن فرزند معصوم را در فراش خود داخل کرد. بوسه بر روی وی می داد و با وی از اسرار ملک و ملکوت و خزاین علوم حي لايموت رازی چند می گفت که من نمی فهمیدم.... آنگاه آن طایر قدسی به بال رحلت، ارتحال کرد و تعلقات جسمانی از دامان مطهر خود افشانده به جانب ریاض رضوان قدس پرواز کرد. جلاءالعیون، صفحه ۹۴۱ و ۹۴۲ [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: پس حضرت امام محمد تقی عليه السلام فرمود: ای اباصلت به اندرون این خانه رو و آب و تخته بیاور، گفتم : یابن رسول الله در آن خانه نه آب است و نه تخته، فرمود: آنچه می فرمایم چنان کن و تو را به اینها کاری نباشد. چون به خانه رفتم، آب و تخته را حاضر یافته به حضور بردم و مستعد شدم که آن جناب را در غسل دادن مدد نمایم ، فرمود: دیگری هست که مرا مدد نماید، ملائکہ مقربين مرا یاوری می نمایند ، نیازی به کمک نیست [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: پس به سوی وی شتافتم و سؤال کردم: از کدام راه داخل شدی که من در را محکم بسته بودم؟ فرمود: آن خدای قادری که مرا از مدینه به یک لحظه به طوس آورد، از درهای بسته نیز مرا داخل ساخت. پرسیدم: تو کیستی؟ فرمود: من حجت خدا بر تو هستم ای اباصلت. منم محمد بن علی. آمده ام که با پدر غریب مظلوم و والد معصوم و مسموم خود وداع کنم. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: چون از نماز فارغ گردید گفتم : یابن رسول الله اگر مأمون بیاید و آن حضرت را از من طلب نماید در جواب او چه گویم ؟ فرمود: بزودی مراجعت خواهد کرد ای اباصلت. اگر پیغمبری در مشرق رحلت نماید و وصی او در مغرب وفات کند. البته حق تعالى أجساد مطهر و ارواح منور ایشان را در اعلای علیین با یکدیگر جمع نماید. حضرت در این سخن بود که باز سقف شکافته شد، و آن تابوت فرود آمده و آن حضرت پدر رفيع القدر خویش را از تابوت بر گرفت و در فراش نحوی خوابانید که گویا او را غسل نداده اند و کفن نکرده اند. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: چون از غسل فارغ گردید فرمود: به خانه رو و کفن و حنوط بیاور ، چون داخل شدم سبدی دیدم که کفن و حنوط بر روی آن گذاشته بودند، و هرگز آن را در آن خانه ندیده بودم. برداشتم و به خدمت حضرت آوردم، پس پدر بزرگوار خود را کفن پوشانید وبر بدن شریفش حنوط پاشید، و با ملائکه کروبین و ارواح انبیاء و مرسلین بر آن فرزند خيرالبشر نماز گزاردند. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: پس فرمود: برو و در سرا را بگشا تا مامون داخل شود، چون در خانه را باز کردم مأمون را دیدم با غلامان خود بر در خانه ایستاده بودند، پس آن ملعون داخل خانه شده آغاز نوحه و زاری و گریه و بی قراری نموده گریبان خود را چاک زد و دست بر سر زد و فریاد برآورد که : ای سید و سرور! در مصیبت خود دل مرا به درد آوردی ! داخل آن حجره شد و نزدیک سر آن حضرت نشست و گفت :شروع کنید در تجهیز آن حضرت، و امر کرد که قبر شریف آن حضرت را حفر نمایند . [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: آنگاه فرمود که : تابوت را به نزد من آور ، گفتم : یابن رسول الله به نزد نجار روم و تابوت بیاورم؟ فرمود که: از خانه بیاور ، چون به خانه رفتم تابوتی دیدم که هرگز در آنجا ندیده بودم که دست قدرت حق تعالی از چوب سدرة المنتهئ ترتیب داده بود. پس آن حضرت را در تابوت گذاشت و دو رکعت نماز بجا آورد. هنوز از نماز فارغ نگشته بود که تابوت به قدرت حق تعالی از زمین جدا گشت، و سقف خانه شکافته شد و به جانب آسمان مرتفع گردید و از نظر غایب شد. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: چون شروع به حفر کردند آنچه آن سرور اوصیاء در روز گذشته به من فرموده بود به ظهور آمد. آب و ماهیانی پیدا شدند .قبر پر از آب شد و ماهیان کوچکی در آب ظاهر شدند و ماهی بزرگی آشکار شد که آن ماهیان ریز را برچید . آن دعایی را که حضرت تعلیم من داده بودند خواندم تا آب آن بر زمین فرو رفت و خشک شد. مأمون گفت: پیوسته امام رضا علیه السلام در حال حیات معجزاتی به ما می‌نمود. بعد از وفات نیز کرامات خود را بر ما ظاهر گردانید. [۷/۴،‏ ۹:۰۰] شایق: یکی از بزرگان به مأمون گفت: می دانی که آن حضرت در ضمن این کرامات چه چیز را به تو خبر داده ؟ مثل ملک و پادشاهی شما بنی عباس مثل ماهیانی است که باهمه دولت و شوکتی که دارید سلطنت شما به پایان خواهد رسید و حق تعالی همچون این ماهی بزرگ که ماهیان را خورد شما را از روی زمین بردارد و انتقام اهل بیت را از شما بکشد.