ن آورده ایی زحمت ابلاغ این پیام را به دوش خود گذار و در معابر و کوچه های مدینه با صدای بلند اهالی شهر را از قتل حسین إبن علی و اسارت اهلبیتش باخبر کن تا همه ی خلق بدانند دهان خاندان علی را به خاک سیاه مالیده ایم.
طبق دستور عمرو إبن سعید إبن عاص، قاصد إبن زیاد، عبدالملک إبن حارث در کوچه پس کوچه های مدینه عبور کرد و در هر کوچه و محله ایی که میرسید بانگ میزد و میگفت: یا اهل یثرب تعلمونی و تسمعونی قد قتل الحسین إبن علی فی بادیة الکربلا من حوالی الکوفه
یعنی: ای اهل یثرب؛ بدانید و بشنوید، حسین إبن علی را در بیابان کربلا در حوالی شهر کوفه به قتل رساندند.
به گواهی تاریخ، عبدالملک إبن حارث نقطه به نقطه ی مدینة النبی را از شهادت حضرت حسین إبن علی علیه السلام باخبر کرد و به مردم مدینه گفت: حسین را کشته اند و اهلبیت او را مأموران خلیفه به اسارت گرفته اند و سرنوشت هیچ کدامشان معلوم نیست.
به گواهی تاریخ، با انتشار این اخبار تلخ و جانگداز در سطح شهر یثرب صدای ناله و شیون و غوغای زنان و مردان بنی هاشم به آسمان هفتم رسید 😭🏴. شهر یکپارچه غرق عزاداری و ضجّه و نوحه سرایی گردید، بازماندگان زنان بنی هاشم با ضجّه و ناله و شیون و زاری در خانه های خود به سوگ آقای جوانان اهل بهشت نشستند😭🏴
آنچنان آن روز مدینه در ماتم و شیون غرق بود که تا آن روز مانند نداشت،صدای ناله و شیون زنان بنی هاشم که در سوگ پسر رسول خدا به سر و صورت و سینه های خود لطمه میزدند به گوش فرماندار کینه توز مدینه عمرو إبن سعید إبن عاص رسید؛
آن ملعون پلید در برابر آن همه گریه و عزا با قهقهه های بلند خندید و گفت: (واعیه بواعیه عثمان) این ناله ها و شیون ها که از خانه های بنی هاشم به گوش میرسد در عوض ناله هایست که در قتل عثمان از خانه های بنی عثمان بلند شد ! امروز به تلافی آن روز!
آنگاه با انگشت دستان ناپاکش اشاره به قبر پیامبر صلی الله علیه واله کرد و با کمال گستاخی گفت : یوم بِیَوم بدر یا رسول الله ، یعنی امروز انتقام روز بدر را گرفتیم ! کشتن حسین و خاندانش در عوض کشتاری ست که در روز جنگ بدر بنی هاشم از بنی امیه کردند.
به گواهی تاریخ، چون این سخنان کفرآمیز را بگفت عده ایی از انصار که جزء صحابی رسول خدا بودند و در آنجا حضور داشتند به او اعتراض کردند اما آن دژخیم پلید به سخنان آنان اعتنایی نکرد و علی و خاندان علی علیه السلام را از فرط شادی ناسزا گفت و بی نهایت به ایشان فحش و دشنام داد.
مروان إبن حکم ملعون نیز لباسهای فاخر و زیبای خود را پوشید و با عطریات هندی جامه های خود را معطر و خوشبو کرد و به عنوان عرض تبریک و شادباش به نزد فرماندار مدینه رفت و بخاطر قتل حسین علیه السلام به او چشم روشنی زد.
آنگاه فرماندار مدینه دستور داد تا آن روز را به عنوان روز عید جشن بگیرند و کام مردم را با جام های شربت عسل شیرین نمایند.
به گواهی تاریخ، وقتی اکثریت مردم مدینه را برای شرکت در جشن پیروزی بنی امیه به مسجد النّبی کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه واله نزد خود فرا خواندند عَمرو إبن سعید إبن عاص لعنت الله علیه به بالای منبر مسجد رفت و گفت : ای مردم مدینه؛ بی تردید همه ی شما از قتل پسر علی إبن ابیطالب خبردار گردیده اید که چندی پیش او را در نزدیکی های شهر کوفه در بیابانی به نام کربلا کشتند و اهلبیت او را اسیر کرده اند.
امروز بخندید و شادی کنید، زیرا خداوند امروز خون خلیفه ی مظلوم عثمان إبن عفان را از خاندان علی قصاص کرد و آنچه را که در حق عثمان کرده بودند از آنان انتقام گرفت.
امروز ما به دادگاه عدل الهی و عدالت خداوند متعال پی بردیم و در یافتیم خداوند عالم هر امری را برای روزی مقرّر کرده است؛ امروز خدا خاندان علی را به خاک مصیبت نشاند و شرّ بنی هاشم را با آن همه غرور و تکبّری که داشتند از سر مسلمین کوتاه و قطع و نابود کرد، پس بنابراین خونی به جای خونی،لطمه ایی در برابر لطمه ایی و ضربتی در برابر ضربتی؛ چه سخن ها که گفته نشد و چه موعظه ها که بیان نشد، این همه حکمت های بالغه خدا وجود داشت که کوچکترین اثری در حسین نگذاشت،حسین ما را ناسزا میگفت ولی ما او را مدح و ثنا میگفتیم،او رفت و آمدش را از روی ما قطع کرد ولی ما صله ی رحم بجای می آوردیم،او با ما در یک صف به نماز نمی ایستاد ولی ما می ایستادیم،او ما را به عنوان مسلمان قبول نداشت ولی ما او را نوه ی دختری محمّد میخواندیم،اصلا عادت او و ما این بود که درست برعکس یکدیگر عمل کنیم،ولی در مقابل کسی که شمشیر بروی ما بکشد و قصد قیام و اعتراض بر علیه ما را داشته باشد چه باید کرد؟ آیا غیر از این است که به عنوان حفظ نَفْس باید او را از خود دفع کنیم و به قتلش رسانیم!؟
حسین إبن علی نیز با ما خاندان امیّه و عاص چنین کرد، راهی نبود جز ریختن خون او که به یاری خدا این کار صورت پذیرفت و برای همیشه شرّ این خانواده ی شرور از سر مسلمین و مؤمنین کوتاه گردید و علاوه