📜 پنجم صفر 📜 🔰ماه می تابید بر ویرانه های باب الصغیر، و سایه های بلند باروها گسترده بود بر زمین، باب الصغیر ماتم سرا بود و جغد بر دیوار نشسته بود و می نالید••• 🔰دخترک پریشان بود، افسرده و غمگین می گریست••• •••زنان همه گِرد آمدند به دلداری••• 🔹زینب و فاطمه و سکینه و رباب، رمله و هانیه و ام وهب.🔹 🔺دخترک بی تاب و بی قرار،محبوب خود را می خواند، گریه می کرد و به فغان می نالید🔻 •••عاقبت مراقبان کاروان، کلافه شدند، طاقت از کف بدادند و رفتند••• 🔸لحظه ای گذشت، برگشتند، با طَبقی با درپوش.🔸 🔰طَبق را مقابل دخترک گذاشتند و باز رفتند••• 🔰دخترک ناله کنان، گریه سر داد و بهانه می گرفت، به امید، سر پوش طَبق را برداشت••• •••سر خونینِ در طَبق، پُر فروغ تابید••• 🔹دخترک ناله از ته دل کشید و به فغان آمد🔹 + گفت: "چه کسی این سر را، به خون رنگین کرد؟" "این رگ را، چه کسی جُراَت کرد که بُرید؟" "چه کسی ما را، به یتیمی و تنهایی نشاند؟" "ما به چه کس بعد تو دل بندیم؟" •••پی هم به آه و اشک می نالید••• 🔺غم تنهایی را به سوز دل از سَر می پُرسید🔻 🔸آنقدر گفت و نوحه خواند و مویه سر داد، تا در و دیوار با او هم ناله شدند🔸 🔹سر فرود آورد و لبان سر را بوسید🔹 •••دخترک صیحه ای زد و جان داد••• ● ۱۵ روز تا ● 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50