یک بار که می خواستیم برویم پیش رحیم صفوی، ماشین پیدا نمی کردیم.
فاصله مقر ما تا مقر او، حدود هفتصد، هشتصد متر بود. حسین وقتی دید ماشین گیر نمی آید، گفت: «بیا پیاده میریم، راهی نیست.»
چون عجله داشتیم، تند تند راه می رفتیم. یک آن، پای حسین به یک سیم تلفن گیر کرد و نتوانست خودش را کنترل کند.
تا آمد خودش را جمع و جور کند، چون یک دست داشت، با صورت به زمین خورد🥺و روی خاک افتاد🥺به قدری این صحنه برای من تکان دهنده بود که هنوز هم وقتی یادش می افتم دلم میسوزد😔با صورت به زمین خوردن حسین، روضه ی زنده بود 😭❤️🔥و من در جا بدون درنگ یاد لحظه ای افتادم که حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) بعد از این که دست از تنش جدا شد 😭و با گرز آهنی بر سرش زدند😭 با صورت به زمین افتاد😭❤️🔥😭 و لشکر ابی عبدالله (صلوات الله علیه) بی علمدارشد😭😭😭😭😭❤️🔥
🌷🥀🌷
@shinmesleshahid