✅معشوقه های شاه .پروین غفاری قسمت دوم 🔴شاه به پری می‌گوید: «می‌خواهم زیبا و خوش اندام بمانی ... تو نبایستی حامله شوی ... آشفته به سویش برگشتم و فریاد زدم، تو سه ماه است؛ هر چه خواسته‌ای ... حال می‌گویی نباید حامله شوی ... اعلیحضرت عزیز من حامله‌ام ... حامله ... تو نمی توانی با خریدن یک خانه خرابه مرا گول بزنی ... بایستی با من ازدواج کنی ... شاه برگشت و گامی به سوی من برداشت، در چشمانم نگریست ... دستش را بالا برد و بر گونه‌ام فرود آورد .... احمق دیوانه چرا گذاشتی حامله شوی؟ گفتم تو این طفل را در شکم من کاشتی ... حال می‌گویی چرا حامله شده‌ام ... شاه دستانش را روی شانه‌ من گذاشت... گفت : ببین پروین تو بایستی این جنین را سقط کنی». 🔴پری اصرار می‌کند که چنین را سقط نخواهد کرد ... اصرار می‌کند که شاه او را عقد کند، شاه وی را با طپانچه تهدید به مرگ می‌کند، ... اما شلیک نکرد ... با طپانچه ضربه‌ای به شقیقه‌ی وی زد و فورا به زمین افتاد ... به دستور شاه به خرابه‌اش برگشت. 🔴بعد از برگشت به خانه روز بعد شاه تلفن زد و پری محکم گوشی را به زمین کوبید، و ارتباط شاه و پری قطع شد ... مادر پری از این حرکت نگران شد و پری را مؤاخذه نمود که این چه حرکتی بود که با شاه مملکت کردی ... چهار روز از این جریان درگیری شاه و پری گذاشت، پری بستری بود ، دیگر از دربار صدای تلفن شنیده نمی‌شد ... ساعت شش عصر زنگ در خانه به صدا در آمده ، امیرصادقی با یک دسته گل با شکوه از طرف شاه به دیدن وی آمد. و گفت: «اعلیحضرت نگران حالتان هستند». 🔴هدیه‌ای که شاه فرستاده بود کلید و سند یک خانه در خیابان کاخ بود ... به هر حال پری مغلوب شاه شد، سعی کرد او را برای خودش حفظ کند ... و یا این که از قبل دربار ثروتی برای خود فراهم کند ... 🔴پری مجددا از شاه خواست که وی را عقد کند، شاه هم با یک شرط حاضر شد که او را به عقد خود در آورد و آن این که کورتاژ جنینی بود که در شکم داشت. ... پری شرط شاه را پذیرفت منوط به این که قبل از عمل به عقد یک دیگر درآیند. 🔴شاه با شنیدن این حرف پری به شدت وی را بوسید و گفت :«در یک میهمانی شام تو را عقد خواهم کرد، اما این مجلس خصوصی خواهد بود و به جز نزدیکان من کسی نباید از این سند بویی ببرد». [دراین] زمان فردوست مأمور بود که در کنار پری باشد و حوائج وی را برآورده کند، وی در میان زنان می‌لولید و شوخی می‌کرد. 🔴شب موعد فرا رسید میهمانان بسیاری در مجلس عقد حاضر شدند، از نزدیکان شاه : اشرف و شمس ، احمدرضا و حمید رضا و محمود رضا از دعوت شدگان بودند؛ اشرف در آن مجلس گفت : «صیغه شدن کوس و نقاره نمی‌خواهد ». 🔴پس از صرف شام اعلیحضرت اجازه دادند که عاقد حاضر شود، عاقد حسن امامی، امام جمعه تهران بود، چند جمله‌ای را خواند ... که پری در آن عالم مستی نفهمید و بعد راهش را کشید و رفت... 🔴شاه در آن مجلس به پری گفت :«به کوری چشم فوزیه امشب می‌خواهم خود را در میان امواج گیسوان پروین غرق کنم ... بعد به دست گره گیسوان مرا رها کرد و موهای انبوه من پریشان شد .... من هم که نیمه مست بودم دست به گردن او انداخته و ..... 🔴فردای آن روز پری و محمدرضا با هواپیما به بابلسر پرواز کردند، شاه هنگام سفر به این شهر از وی خواست که در بازگشت از سفر، تا دیر نشده این جنین را از بین ببرد، چرا که ترس شاه از اشرف بود، اگراشرف از جریان حاملگی بویی می‌برد تمام دنیا را خبردار می‌کرد، او نمی‌خواهد هیچ زنی در کنار شاه باشد ... اشرف فکر می‌کرد که شاه ، پری را برای پر کردن اوقات تنهایی و در غیاب فوزیه به کاخ آورده است. شاه گفت : «چون ترا صیغه کرده‌ام، اشرف نمی‌توانست بر چسب هوسبازی و زن بارگی به من بزند ... تو نگران نباش به محض اینکه وضع فوزیه روشن شود ازدواج‌ها رسمی خواهد شد . شاه گفت : ملکه‌ی کشوری سراغ داری که زیباتر از تو باشد " پری به شاه قول داد که پس از بازگشت از بابلسر نسبت به سقط جنین اقدام خواهد کرد ... شاه تبسمی کرد و گفت : " قبلا سفارش این کار را به پروفسور عدل کرده‌ام و خود این کار را سر و سامان خواهد داد ... به شاه گفتم یونایی موطلایی تو در خدمت توست ... " 🔴پس از بازگشت از سفر ، فردوست به خانه پری در خیابان کاخ رفت و مأموریت داشت که وی را به نزد پروفسور عدل جهت عمل کورتاژ ببرد . 🔴با این عمل ، پری سلامت جسمانی و روانی خود را از دست داد به قول خودش آثار و عواقب آن را هنوز که هنوز است تحمل می‌کند ، پس از عمل کورتاژ به دلیل عفونت اعضای داخلی تا لب مرگ پیش رفت و فردوست و ایادی پزشک مخصوص شاه و خود شاه به عیادت وی آمدند .